سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : دوشنبه 91/8/29 | 4:39 عصر | نویسنده : رها.ع

 

می خواهم برگردم به روزهای کودکی

آن زمان که:پدر تنها قهرمان بود

عشق تنها در آغوش مادر خلاصه میشد

بدترین دشمنانم خواهر و برادرهایم بودند

تنها دردم زانوهای زخمی ام بودند

تنها چیزی که میشکست اسباب بازی هایم بودند

و معنای خداحافظ تا فردا بود.....

 




تاریخ : دوشنبه 91/8/29 | 4:36 عصر | نویسنده : رها.ع
شرمنده می کند فرزند را "دعای خیر مادر" در کنج خانه ی سالمندان...........

 

 




تاریخ : دوشنبه 91/8/29 | 4:35 عصر | نویسنده : رها.ع

 

دختری با ظاهری ساده از خیابان می گذشت که پسری در پیاده رو به او گفت:

چطوری سیبیلو؟...

دختر خونسردانه تبسمی کرد و جواب داد:

وقتی تو ابرو بر میداری و مو رنگ میکنی،

من سیبیل میذارم تا جامعه احساس کمبود مرد نکنه!

 


 

 




تاریخ : یکشنبه 91/8/28 | 10:1 عصر | نویسنده : رها.ع

میسپارم به نسیـــــم

بـــــــــــوسه از جنس بلور،

دل من تنگ تو باز....

باد در حال عبور 

بوی چشمان تو را

می رساند به مشام

می دهد آرامش

                        به دل نــــــــــا آرام !

من به یادت هستم

چه به هنگام دعا

                         چه به هنگام نشستن به لب پنجره ها...

 




تاریخ : یکشنبه 91/8/28 | 9:29 عصر | نویسنده : رها.ع

همین که با منی یعنی هنوزم......یه رویایی برای زندگی هست

برای من به جز قلبت تو دنیا......مگه جایی برای زندگی هست

همین که با منی یعنی یکی هست......که من دلتنگیاشو دوست دارم

کسی که با سکوتش خواب میشم......کسی که من صداشو دوست دارم

چقدر خوبه بدونی یک نفر هست......که تو فکر تو و فردات باشه

اگه دنیا رو از دستت بگیرن......یکی هست که خودش دنیات باشه

اگه من در کنار تو اسیرم......تو باید پیش من آزاد باشی

چشامو رو دلم بستم عزیزم......که هرجوری دلت می خواد باشی

نباشی فرصت آرامش من......دوباره رو به یک بن بست میره

نباشی زنده میمونم من اما......تمام زندگیم از دست میره 

 




  • طلا
  • خسوف
  • جاوا اسکریپت

    mouse code

    کد ماوس